" والضّحی "
قسم که میخوری تمام وجودم پر از تو میشود
مگر میشود نتوانم بفهمم وقتی بیگناه
زخم هزاران خنجر از درد بر پیکره ی روحم
دارم و تو دقیقا همان لحظه حلاوت بزرگترین آرزویم را
به کام دلم مبارک نشاندی..
سعادت و سلامت آن سه نفر
همیشه دعایم بوده ..
و چه منصفانه و مادرانه بود مرهم وعده درمانت
با خوشبختی کسی که
خواهر بگویم
جان بگویم
یا فرزند م..
نمیدانم هرچه هست بعد از خودت که ربّ و معبودمی ،
اوست که تمام هر آنچه که میتواند مرا از زمین به
ملکوت عرش اعلی تو برساند
حتی از مادر هم عزیزتر ..
سالها پیش در شب تولدش برایش غزلی نوشتم
و چه خوشبختم که غزلم به بار نشست و
خواهر و دلیل نفسم
" چون نگینی بر جهانم باورم کن خواهرم
رو سفیدم از تو لیکن با خودم سنگین سرم "
خدایا به عظمتت شکر و
چه حق گفته بودی
" ما وَدعّک ربّک ما قَلَی"
"پرودگارت تو را رها نکرده و بر تو کینه ای ندارد "،
دلم قرص میشود به وجودت
به عدالتت
رحمتت
و ببخش اگر من جاهلترینم به حکمتت
اما بقول شیخ اجل حضرت سعدی :
"آنان که شب آرام نگیرند ز فکرت
چون صبح پدیدست که صادق نفسانند "
"خدایا شکرت "
برچسب : نویسنده : 5merajvaleha بازدید : 101