گاهی وقتا حسادت عجیبی میکنم به کور ها و کر ها و
به مرده ها !!
یکی سگ کش، یکی سگ باز
یکی بیراهه ، یکی گمراه
یکی منتقد ، یکی طرفدار
یکی مهاجم ، یکی مدافع
کسی خائن کسی بی شعور
کسی بیخیال ، کسی دیوانه
کسی جانی ، کسی مجنون
کسی مشهور ، کسی مقهور
همه فیلسوف همه جاهل
باهوش اما بیهوش..
تنها ، اما تنها!
باشعور اما بی شعور !
ادا و اطوار ،ظواهر، قیافه های حق به جانب و روشنفکر معاب در یک جناح
قلب های سنگی و بیر رحم و تاریک و عقایدی مملو از جهل در یک جناح
و طردشده های عقیم و سرگردان در یک سمت..
عناصر اصلی یک مجموعه ای از کثافت و لجن و ... !!
اخور ها متفاوت ولی طریق یکسان !
طریق : " فراموش شدن انسان "
فراموش شدن "انسان بودن .."
فراموش شدن پایان فوق فوق ش ۱۰۰ سال !!!
محبت، بخشش ، شرافت ، نجابت ، رفاقت و..
و "عشق"
و شاید جبران همه و همه در گرو همین یک مورد آخرست .
کسی که دلش محبت دارد فرقی نمیکند انسان یا حیوان
یا درخت یا زمین یا به یک لیوان اب ..محبت ازو جاریست.
کسی که بخشندگی دارد مهم نیست مقابلش چیست و کیست
میبخشد ..
کسی که شرافت ..
کسی که نجابت ..
کسی که ..
وقتی حس میکنم شمس و مولانا خانه نشین شده اند یا در تیمارستاند یا مرده اند
یک حس آنارشیستی افراطی ِ لعنتی ِ آلوده به خون و ویرانی
در من پیدا میشود که دنیا را با این جهان داخل مغزم ، افکارم ، عقایدم ،
ذره دزه وجودم ؛ با یک بمب بزرگی بفرستم هوا !!
شاید واقعا دیگر مردهاند ...
اصلا مرده شور این دنیا را کلهم اجمعین ببرد .
"واله خاموش"...
برچسب : نویسنده : 5merajvaleha بازدید : 137