زندگی یک چمدان است که می آوریش
بار و بندیل سبک می کنی و می بریش
خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم
دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم
گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم
به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم
گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که من
مقرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم
چمدان دست تو و ترس به چشمان من است
این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است
قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش
هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش
ع.آذر
پی نوشت:
فارغ از پست و حس شعر زیبای علیرضا آذر عزیز ، لازم داخل پرانتز بگم دوست به اصطلاح محترمی که کامنت گذاشتی آن هم بدون اسم! و باسم مستعار "هیچکس" !!! ، اولا کسی از شما دعوت بعمل نیاورده که ازین وبلاگ دیدن کنید و ثانیا نه دوست دارم بدانم کیستید و چه میخواهید و چی میگویید ثالثا من حوصله چرندیات و خزعبلات رومانتیک و پیتون پلیس ی را از ، هیچکسی مخصوصا کسانی که مشکل هویتی دارند را ندارم. پس فلمن تقل ، گوش استماع ندارم.
66
برچسب : نویسنده : 5merajvaleha بازدید : 147