باید تمام وجودت سجده شود به درگاه خدایی که
به رغم نابندگی ما ، خوب رسم خدایی میداند
حیاتی که عین مردگیست ، ظالین..
مرگی که عین حیاتست ، مومنون ..
براستی به سلسله ی " عبادک المخلصون "
چه راهی غنی تر از عشق ،
که اوج ایصال به مقصودست ...
درد هایت را ، زخمهایت را و ظلماتت را
چنان درمان ، چنان مرهم و چنان نور
میشود که خودت هم به کار خودت بمانی
چرخه خلقتست خود زندگی
صدایی از درونم گفت :
" از عشق به خاک افتادنت را بیاد آور...
سپس مضمحل و از هم پاشیده شدن روح و جسمت
زیر ظلم عنودان تنگ نظر و خبیثان اهریمن
و آهی که کشیدی "
همه را بیاد آوردم
.
صدایت زدم که از کجا به کجا رسیدم ...
به گوش دلم شنیدم وقتی که تمام وجودم پر از زخم بود ،
گفتی :
" ولقد نعلم انک یضیق صدرک بما یقولون ( ۹۷ الحجر)
وجودم ارام شد.
گفتی :
" فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین (۹۸ الججر) "
و من نیز کردم
دست آخر
عشق ...
همانی شد که
" به عشق افتاده و به عشق برخاسته "
که تو ...
مرا از خاک ، به عشق برداشتی...
و من سپاسگزارترین به درگاهت "واله خاموش"... برچسب : نویسنده : 5merajvaleha بازدید : 8