با " آنام " آمدی و
در همان روز تولدت
به "آنام"
برگشتی ....
سفرت سلامت ..برو اما
"میروی آنجا که با هم روز و شب را آشتی ست "
میان شعله های سوخته بر جگرم
دل از تنگی میگیرم و به آنجا میاورم
و اگر خلف وعده نکند خدایمان
برای من هم
"صبح چندان دور نیست ....."
همه میگویند روحش شاد ! روحت مگر میشود شاد نباشد؟!
اما رئیس... بابا .. عباس جان من روحم خیلی خیلی غمگینست ...
چقدر سختست "پشت" بودن ..
تمام درونت منهدم از دردهای نامحدود باشد و
اما باید قوی بمانی تظاهر به قوی بودن خود بار سنگینی ست
قلبم بدجور گرفته .....
برچسب : نویسنده : 5merajvaleha بازدید : 121