"واله خاموش"

متن مرتبط با «شنبه» در سایت "واله خاموش" نوشته شده است

روزی امروز شنبه بود و شب شد ..

  • ۱۴ سال پیش در چنین روزی و شبی ...ساعت حوالی ۱۰ شب ... به حزنی سخت و فقدانی بیرحم،گرفتار آمدم عین همین ملودی وبلاگم خیلی منگ و محزونبه سیاه چاله از درد ها افتاده و ..." روزی امروز شنبه بود و شب شد ..."شاید تاریک ترین فصل زندگی ام رقم خورد نو غنچه ای که به بوران تلخی ،پژمرد و خشک شد ..تازه جوانی که به شبی پیر شد و شاید زنده ای که به حکم ملک الموت تقدیر ،" مرگ را زیست "حکایت نور و تاریکی شاید از آن شب آغاز شد و بعد از آنشب بود و شب بود و شب بود و شب ... اکنون بعد این همه سال ، از آن شب سخت و نفس گیر ،روح نیمه جانم حتی درین چند سال اخیر که از قاعدهتعرض کفتار و لاشخور در امان نمانده بود زنده ماند آری آری ..." من زنده ام .."دارد جوانه میزند روحم قلبم تمام عواطف زلال و شریفم ....قداست آن احوال شریف و ناب ..در من حلولی دیگر یافته چنان که امروز و امشب دوست دارم بخوانم بنویسم بسازم ؛ که خدایا به رغم اینکه در عین رفاقتت با من نارفیق به تو بودم و اگرچه احدی از مخلوقاتت را نارفیق و خصم نبودم و روسفیدم ازین ، اما چه کنم که تنها تو را روسیاهم چرا که چون تویی را آزردم که بهترین بودی و رفیق ترین ...ناز شستت ، خوش به رب بودنت که رفیقم ماندی "یا رفیق من لا رفیق له "سپاس که مهلت زندگی ام دادی و به رغم سالیان دراز در تاریکی زیستن ،صبحها به محض بیدار شدنم ، خوشحال باشم که یک روز دیگر برایم نعمت قرار دادیتا زندگی کنم ... تمام قد "شکرا لِالله", ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها